یه سایت زیبا برای خرید حتما یه سری بهش بزنید
http://www.413.ir/detail.php?id=84&vendors=51080611&AdsID=37864

|
جمعی در میدان بزرگ ده بر سر ماجرائی حقیر دعوا
می کردند و دشنه و خنجر از چپ و راست بر همدیگر حوالت می نمودند. در گوشه
ی میدان الاغی بایستاده و خاموش در هیاهوی آنان می نگریست. ملانصرالدین
به آرامی سر در گوش الاغ برد و گفت: اینان را ببخشایید که نام خود بر شما
نهاده اند!
|
|
|
یکی از ملانصرالدين می پرسه چه جوری جنگ شروع می شه؟
ملا بدون معطلی یکی می زنه توی گوش طرف و میگه اینجوری!
|
|
|
ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:ب ه بازار تا درازگوشی بخرم .
مردگفت: انشاءالله بگوی. گفت: اینجا
چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. چون به
بازار رسید پولش را بدزدیدند.
چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟
گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم
را زدند انشاءالله ، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم ان
شاءالله! | | |